یک:
راهبرد نجات اقتصاد ایران ( 420 ) با سیلی حمل بنزین به ونزوئلا ثابت شد می شود ساختشما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
تهیه بروشور توسط اعضاء شورایک:
اتاقم تا خدا ... پنجره داشت ولی ... نمیدیدم!
مردمیکه روی دوش هم! ... به آسمان رفتند!
دو:
برای کشتن حشرات!از بوی گل دوا ساختند!
ای بسا مرگ!که در بوی گل ... فنا باشی!
سه:
رویم نشد ...درحال عشق ترک تو کردن ... لیلی!
آن چنان نفرتم آمد... که دوان میرفتم!
چهار:
پنجاه پسر در کمین دیدار ... دریا در کشتی!
از خشکی و ساحل چه مانده بود ... حالت مرگ!
پنج:
بوی خون از چشم من آمد ... تو چه میدانستی ...
که همان قطرهی بی رنگ ... خون دلم نیست !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را کنار چشم خودم ...
کشیده ام که عالم ببیندت ... یا حسین(ع)
.........................................
باید بگویم که اصلا حوصله ندارم ! همین هفت تارا داشته باشید تا بعدا بیایم اینجارا سر حوصله با عکس و نوشتههای دیگر پر کنم!
.................................................
هفت:
یک/
همین طور دست است ؛که توی عالم از جیب این و آن در میآورند بیرون!!!
دوست داشتم کاظم سیاحی باشم توی سریال کر گدن! !
رسمی! خیلی متوسط و میان میان میان!
میان همه چی!بعد نفر اول داستان را بیاورند توی حیاط من برگردم و از تعجب شاخ در بیاورد! سرهنگ فلان فلان فلان!
پس بین همهی بی قانونیهائی که توی رگم رفته!یکنفر مشغول شمارش بوده ...انهم معکوس!
دو/
خوب ! گفتنش بعد مرگم خیلی خوب بود نه؟! فکر کنم خیلیها ته قلبشان خوش میشد!:
خانه استیجاری!
دچار شدن به مرض غش! به عنوان نوعی عوارض شغلی معلمیبعد دقیقا ...بگذریم!
خرید داروهای گران قیمت به حد حقوق!
عدم تحمل صداهای بلند!
ولی چه لذتی داشت زنده ماندنم و دیدن :
حسادت به همسرم که کسی از رنجهایش خبر نداشت ...
حسادت به لباسهایم که اکثرا دیگر پاره بود ...
حسادت به آژانس گرفتنهایم چون کسی نمیدانست با این بیماری نمیتوانستم رانندگی کنم!
حسادت به اینکه کلا توی خودمان شاد بودیم و میخندیدم!
و خنده دارترین شان!( یه جور ازدواج...)
سه/
زنگ میزنم و میگویم و میگویم و میگویم ... سه روز تمام سعی میکنم به فرار! ولی نمیشود!بولدوزر متهای آورده اند تا پل بتنی روبروی خانه را بکنند ببرند!چقدر قرص تگر تول! چقدر صبر و غش نکردن!میگویم ... ولی افاقه ندارد ...
..........
منشی(/) میگوید: ( بترکی مثلا من خانه دارم) بمان و درخانه تحمل کن حل میشود!با دندانهایشان که نمیتوانند زمین را بکنند!
میگویم با این وضع کجا بروم که کرونا نباشد خوب صبر میکردند! تلفن را قطع میکند ...
درد سر مرا میکشد...ای بابا! والله در همین جای خوب تهرانم! در گلستان و لرستان و خوزستان و کرمانشاه و سیستان و بلوچستان ... نییستم!
چهار:
بیائید و دندانهای مارا بکنید ... اگر میتوانید!
صبح تا شب آقای فلانی و فلانی که بلدید دزدی و دزدی اعلام کنید و دزدی بگیرید نمیگویمها! طاقت دارید با حقوق یک افسر نیروی انتظامیتوی این مملکت که با هزار نوع تهدید دوام میآورد...دوام بیاورید؟!
این سازمان به این بزرگی را ومارا بزنید ...دلتان شاد!پس کو درجههایتان؟!کو؟! ببینم با این همه سرو صدا یک عدد دزد واقعی میان دستهای شما هست؟!
آخرش همه امان دوست داریم برویم مجلس ... یکیش دروغ نباشد خود من!
پنج/
ممنونم!
از همان یک نفر ! از همان که فهمید مارا و فحشمان نداده با من ...گریه کرد!
همانی که دستش از غیب رسید که زیر توپ و تفنگی که آمده بود پل بتنی را که با ارز هزار تومن ساخته بودند و داشتند و میخواستند با ارز بیست تومنی! دوباره بسازند!....فقط و فقط آورد پائین : برادرمن ساکت!
آن جا که قرار است خدمت به خلق باشد...خواهر من... شاید لازم باشد با دندانهایمان هم ... زمین را بکنیم...نه؟!
...............................
هشت:
ترومپ!
فکر میکردم دنیا یکی مثل تو داشت ...فقط!
اشتباهم این بود ... دنیا پر ترامپ شده!!!!
.............................................................
تا آخر هفته که ادامه اش را بنویسم... اگر زنده باشم...
تعداد صفحات : 1