یک:
تب کلمات روی لبهای من ... نسوزاند ...
آن شعر ناب که نام تو بود و تنها تو .... " عشق"...
دو:
فریبت دادم با حقهی زنانه ...." اشک" که بیاورمت ...
ولی با مردانه ترین رفتار روی زمین نگهداشتمت... " ایستادن"!
سه:
روی دندانهای طلای من ...حساب نکن دیگر ...
زمان خراب شد!
کرونارا چطور بشورند و آب کنند!
چهار:
ظلم درون رگهای درخت چه معنا داشت؟
وقت رسیدن اشک چشمه به برگها ...
من توصیف گر درد بی عدالتی ... پای درختها ... مردم!
چون سالها ادبیات میخواندم ...نه علوم!
پنج:
بردارم از روی زمین ... بگذارم روی ستارهی شازده کوچولو!
شاید بازهم یکی پیداشد ... عاشقم شود و صدایم کند" رز"!
شش:
مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) هرروز میبینم ...
میان بازوان عباس(ع) عشق عشق نگهداری...
هفت:
یک/
باورتان بشود یا نشود ما الان یک جائی هستیم ... همسرم دارد با تیر دارددر میشکند بیاید تو!
آخرین بار که دیدمش چشمهایش قلمبه شده بود و لبهای قیتانی اش به هم فشرده!
من شبیه یکی از بانوان وبلاگ نویس مشهورم a.a و او شبیه جان نیکلسون!
ای وای بخت بد! یعنی اسکیزو فرنیای چیزی دارد؟ آه پنجره توالت!اول بچه را میفرستم بیرون و بعد خودم که تقریبا ماشالله 40 کیلو! وزن دارم میپرم بیرون!جان توی برف!به من چه که اصلا چی چی تسخیرش کرده؟مطوئنم با دور کمر 100 نمیتواند از پنجرهی توالت دنبالمان بیاید...
آه چه هوای خوب و دل انگیزی!میرومفردا تو بلاگفامینویسمش و اسمش را میگذارم " درخشش !
شکر خوردههالیوود بتواند بیاید داستان مارا فیلم کند!... مگر اینکه خودم بگویم حتما بازیگر مردش چه کسی باشد:" تام لی جونز"!
دو/
آخر این کار است من دارم؟ باید بیایم هرچی جن توی شهر است را از تن این و آن دربیاورم بیرون!
اخر بگو مرد این چه کاری ست؟ خوب دوکلمه بهشان یاد بده خودشان گرفتار نشوند ... وقت همه چی را دارند ... جز یاد گیری دعا!
این بار یک کونگ فو کار هم با من آمده ... پدرم در آمده از بس که میان جن و او واستاده ام جهت جداسازی ! مگر همدیگر را ول میکنند؟
کارم که در این شهر تمام شود میروم سراغ فیلمسازی... تا دنیا بفهمد سخت کاری یعنی چه" معدن و فیلمسازی"!
آهان! دیگر تمام شد خداراشکر ... تازه باید این کونگ فو کاررا تا خانه اشان هم برسانم ... مامانش نگران است!
کره جنوبی مگر چند تا مثل من دارد؟
سه/
" مل گیبسون " ام خوشگل و قشنگ!و انشالله خدا بخواهد قرار است هنر پیشهی معروفی بشوم!
الان که دارم این متن را مینویسم بعدا میخواهم لذتش را ببرم!
یک اسلحهی مرگبار داده اند دستم و گفته اند از طبقهی بیستم بانک بپر پائین!
مامانم نمیداند و گرنه نمیگذاشت!درپایان امید چیز قشنگی ست و من انشالله درشهر لس آنجلس مشهور میشوم نه سانفرانسیسکو که دختر عمه ام دوستم دارد!
آمین!
چهار/
" ژاور" هستم و الان با یک میلیارد تومن پول!دم در خانهی " کوزت" اینها یک ساعت است که معطلم!
هرچقدر میگویم : بابا حلال ام کن ! بیا اصلا این پول را بگیر و صرف امور خیریه جهت پدرو مادر خدا بیامرزت کن... نمیگیرد!
چکار کنم؟ زمان شاه آن طور بود و الان که انقلاب شده نمیآید که نمیاید... میترسم یک میلیارد تومن پول را بگذارم دم در بروم پول گم شود...ویکتورهوگو پدرم را در بیاورد!
ای خدا کمکم کن!کاش شهرداری پاریس مرا از رودخانه " سن" یواشکی نجات نمیداد ... الان من عذاب وجدان انقلاب کبیر فرانسه را دارم ... آآآآآآی" کوزت" غلط کردم!
پنج/
درکمال ناباوری آمده ایم یک جزیره!
یک حیوانی به چه گنده گی که نمیتوانم بگویم استغفرالله اندازه وال استریت زورنال آمده.... یکی از همراهان مارا زبانم لال برده!
یه چی اندازه...مثل برج نیویورک تایمز!ورداشته ایم نوشته ایم هوش آن حیوان مگر چقدر است که مارا از ایشان تشخیص داده ورداشته ...نوشته اند: یچ!(یک)حالا از کدام طرف یک ...برگردیم شهرمان بدبختی که یکی دو تا نیست از صب تا بوق سگ یک سال دیگر باید کار کنیم تا پولمان اندازه مسافرت شود .... این بار دیگر میرویم ایران!
.................
از سری داستانهای باورنکردنی... نگارنده: لیلی!
هشت:
ترومپ!
قدرت جاذبهی کائنات دارد میفرستد ...
هرچه علامت خوب است ... حواست باشد!
نه:
مامان بنز:
من دارم فکر میکنم که مثلا اگه یه انفجاری چیزی روی زمین بشه چی میشه؟
بوگاتی:
مامان جون!ما نمیمیریم! مگه تو اون سوانح عجیب کبری 11 ما مردیم؟همه مون زنده موندیم!
پراید:
پس من چی؟بین شما فقط من تمرین ترکیدن ندارم!!!
باباپژو:
پسرم!فکر کردی جمع شدن ما بزرگون دورتو عادیه؟ من خودم رو برای اون روز آماده کردم ...خوشگل شدم ...زیباشدم ... چون میدونم روی مغز تو کار کردن!تو پراید!حاکم ماشینهای روی زمین میشی... و برماشینهای روی زمین حکومت میکنی!!!
ننه خاور:
خاک تو سرت پژو! بازم بچه میخوای؟
بابابیوک:
از وقتی من بچه بودم دنیا داشته میترکیده!کامپیوترهام داشتن توش شورش میکردن!ماشینهام آدم شدن... پسرم ...اینا آأمارو نمیتونن گول بزنن!دارن ما خودروهاروتست میکنن!چرا حواست نیست؟!!!
ده:
رهبرم...
آن قدر به عشق علی(ع) و آل علی(ع) گرفتاریم ...
که فرصتمان نیست ... پاسخ حسادت دنیا ...
یازده:
یک/
ما انسانها به هوش هیچ کس به جز هوش خودمون فکر نمیکنیم ...ولی ... همه باهوش ان!
اصلا شما فکر کن اون هوش برتر اون دست بالا تر که ابرو باد و خورشید رو هدایت میکنه کیه؟
قتل و جنایت از اول پاش رو تو زندگی بشر گذاشته که ناشی از کینه و البته هوشه!
ولی موقع تقاص پس دادن انسان دستش رو که برای کمک دراز میکنه غیر خدا همون عشق و هوش برتر کسی هست جوابش رو بده؟!
توبه!که بعضیا تا لحظهی آخر عمر توفیق اش رو ندارن ... راحت تون کنم از عملکرد خودشونم پشیمون نیستن ...چی بگم ... یه مورد بمباران اتمیزاپن ...
که به تازگی فیلمهای دردناکش نمیدونم چطوری اومده بیرون!شاید وقتش رسیده کمیبیشتر فکر کنیم انگار طبق قانون جذب داریم دنیارو روی سرمون خراب میکنیم ...
چی کار کنیم؟ خوب یک کم خوب بودن چه اشکالی داره؟اگه فکر کنیم جوابش راحته!
دو./
این بار تو جهاد سلامت یک عده متخصص و فوق تخصص خط مقدمانو ما لطفا باید اصلا کاری نکنیم!
یعنی این یه بار ما اینور قضیه فقط باید استراحت کنیم!
یکی از مهم ترین کارا حمایت و نگهداری و مراقبت از افراد سالمند و کسانی که بیماری زمینهای دارن... آموزش بدیم و یک مدت جدا حمایتشون کنیم ... تو خرید کردن و اینکه تو خونه بمونن...
الهی درد و بلا از همه دور...
دوازده:
نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم خبررسید ... که یک موجود ناشناخته داره بعضی از انسانهارو میخوره... اولش خندیدیم فکر کردیم مثلا شوخیه ...بعد من برداشتم پیامک زدم به بهجت خانم جون که صحت قضیه رو بپرسم ...ایشون پاسخ دادن: بله متاسفانه!خوردنش راحته ولی این رو بدون پس دادنش نه!بعد در ادامه با گلایه نوشتن: تو که رفتی فضا تو که مافامیلرو رها کردی ... دیگه اصلا به توچه؟
ما که رگ غیرتمون گرفت ... به تحقیق پرداخته و بزودی آن درا کولا را زمین میزنیم ...
سیزده:
به خانوادههای محترمیکه دردمندانه بیمارانشون رو از دست میدن تسلیت میگم... خدا صبر بده...
بیمارستان رفتنش تلخ ولی با عافیت برگشتنش شیرینه ...
شاید از خاطرات دوران بیماریم بعدها کتابی بنویسم ولی الان تنها چند جمله:
شاید ما از دارو تحریم باشیم ولی از " انسانیت " تحریم نیستیم ...
از پزشکانی که از عشق بو علی سینا و مردان جنگ الگو گرفتن خالی نیستیم ...
از پرستارانی که این شعورو دلسوزی رو دارن... جوانان کم سن و سال ... دانشجویانی که دست بیماررو با گرمیمیفشارند...زیاد داریم ...
دریک مورد خاطرم هست که نیمههای شب مجبور شدن انزو کت منو عوض کنن ... در این اجبار خانمیاومدن که انزو کت نوزادان رو عوض میکردن .... با من خسته و مریض ملایم انگار بانوزاد....
رفتار پرستاران با من برای یک خانم پرستارخارجی هم که در اون محل تصادفی حضور داشت عجیب بود ...
برایشون عجیب بود رعایت حال بیمارو رعایت بهداشت و...
دمشون گرم ... خداقوت و سلامتی ادامه دارشان...
التماس دعا...
شنیده ام از بزرگی که همیشه عابدان و بزرگانی روی زمین هستند که خداوند به حرمت ایشان به مردم دیگر قهر نمیگیرد ... اگر ایشان را نمیشناسیم ... یا میترسیم هم ... دعا کنیم باشند چنین بزرگورارانی ... بلکه دنیا و ما زندگی سلامت خودرا ادامه دهیم ....